دل خوشي های طلبه

« ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة» اگر با آمدن خورشيد بيدار شويم نمازمان قضاست...منتظران به گوش باشيد

گلوي خشكيده

گلوی خشکیده مرا هیچ آبی سیراب نمیکند

                                                            مگر شهادت...
شهیدگرانقدر احمد صحری از شهدای استان قم

[ جمعه 5 مهر 1392برچسب:شهيد,شهدا,عكس,احمد,صحري,دل,خوشي,هام,ياد,شهدا,

] [ 18:25 ] [ طلبه ]

[ ]

شهیدی که صدام پایش را گاز گرفت ...

 

شهیدی که صدام پایش را گاز گرفت ...

 

 


شهیدی که صدام پایش را گاز گرفت


 


 
سال ها از دوران طلایی و بی ‌بازگشت دفاع مقدس می‌گذرد و سال هاست که جز خاطره‌ای از بزرگ مردان سفر کرده در آن روزها و شب ها نمانده و صفحات هر تقویم در هر روز ، نامی و یاد نیکی از لحظات پرواز عاشقانه آنها با خود دارد.

گاهی اگر به آسمان نگاه کنیم ردی از بال گشودن آن بنده ‌های صالح دیده می‌شود. قصه‌ آن جماعت قصه دلنشین و حسرت برانگیزی است اما عجیب‌ تر از آن ها، قصه جامانده‌ های از آن قافله است که زرنگ ‌تر و زیرک ‌تر از باقی باقیمانده ‌ها خود را آسمانی می‌کنند.

 

 

در ادامه....

منبع:سید مهدی حسینی


 

ادامه مطلب

[ دو شنبه 16 ارديبهشت 1392برچسب:شهيد,امیر,اسدی,فرمانده,تخریب,شهدا,خاطره,دل خوشي هام,

] [ 14:53 ] [ طلبه ]

[ ]

شفاعت ميكند....

ای برادر عرب که به دنبال من می گردی تا گلوله ات را در سینه ام بنشانی،

در روز قیامت جای من و تو عوض خواهد شد، آنروز من به دنبال تو خواهم گشت

تا نزد خداوند تو را شفاعت کنم.

((شهیدحاج علی محمدی پور))

[ شنبه 7 ارديبهشت 1392برچسب:شهيد,حاج,علي,محمدي,پور,دل خوشي هام,

] [ 22:48 ] [ طلبه ]

[ ]

كميل مازندراني...

23سال داشت و اهل روستای بیشه سر مازندران بود


همیشه می خواست سی و سومین شهید روستا باشد


اسمش مصطفی صفری تبار بود ولی دوست داشت «کمیل» صدایش بزنند
همسرش می گفت:
موقع خواستگاری از من پرسید:
ممکنه من یه روزی به شهادت برسم!
شما با این موضوع مخالفتی ندارین و می توانی با آن کنار بیآیی؟!
من چیزی نگفتم
فقط نگاهش کردم
دوباره پرسیدند و من گفتم:
نه مخالفتی ندارم
از همانجا فهمیدم که او از جنس زمینی ها نیست


13 شهریور 90 در درگیری با گروهک تروریستی پژاک به شهادت رسید

 

[ شنبه 7 ارديبهشت 1392برچسب:شهيد,مصطفي,صفري,تبار,دل خوشي هام,

] [ 22:41 ] [ طلبه ]

[ ]

كوتاه ترين وصيتنامه

کوتاهترین وصیت‌نامه جنگ وصیت دانشجوی شهید "احمد رضا احدی" است.


بسم الله الرحمن الرحیم

فقط نگذارید حرف امام زمین بماند. همین!

[ سه شنبه 3 ارديبهشت 1392برچسب:وصيت,نامه,كوتاه,شهيد,احمد رضا احدي,

] [ 18:54 ] [ طلبه ]

[ ]

حسين...

داشت رو زمین با انگشت چیزی می نوشت
رفتن جلو دیدن چندین متر صدها بار نوشته
حسیـــن......حسیـــن....حســـین......
طوریکه انگشتش زخم شده !
ازش پرسیدن:حاجی چکار میکنی ؟؟
گفت:
چون میسر نیست من را کام او ....... عشق بازی میکنم با نام او ......

 

[ سه شنبه 3 ارديبهشت 1392برچسب:شهيد,مجيد,پازوكي,خاطره,رزمنده,دل خوشي هام,

] [ 18:42 ] [ طلبه ]

[ ]

ننه علي ...

راستی


آن پیرزن تنهایی که توی کوچه ی ما


همیشه ی خدا از لای در خانه شان چشم به راه پسرش بود، مُرد.

[ سه شنبه 3 ارديبهشت 1392برچسب:ننه,علي,مادر,شهيد,

] [ 18:28 ] [ طلبه ]

[ ]

موتوريه...

شب دهم عملیات بود.

توی چادر دور هم نشسته بودیم.

شمع روشن کرده بودیم.صدای موتور آمد.

چند لحظه بعد، کسی وارد شد. تاریک بود. صورتش را ندیدیم.

گفت «توی چادرتون یه لقمه نون و پنیر پیدا می شه؟»

از صدایش معلوم بود که خسته است.

بچه ها گفتند «نه، نداریم.» رفت.

از عقب بی سیم زدند که «حاج مهدی نیامده آن جا؟» گفتیم «نه.»

گفتند «یعنی هیچ کس با موتور اون طرف ها نی

 

[ شنبه 26 اسفند 1391برچسب:شهيد,حاج,كهدي,زين الدين,دل خوشي هام ,خاطرات شهدا,

] [ 20:3 ] [ طلبه ]

[ ]

آقا اجازه؟...
به نام خدا، من می‌خواهم در آینده شهید بشوم. برای این که…
معلم که خنده اش گرفته بود، پرید وسط حرف علی و گفت:
ببین علی جان! موضوع انشاء این بود که «در آینده می‌خواهید چه کاره بشوید.»
باید در مورد یه شغل، یا یه کار توضیح می دادی.
مثلاً، پدر خودت چه کاره است؟
آقا اجازه؟ … شهید …


 

[ جمعه 25 اسفند 1391برچسب:شهيد,احمدي,روشن,فرزند,آقا,اجازه,؟,سهميه,

] [ 22:31 ] [ طلبه ]

[ ]

هزاران بار شهادت...
 


ارزش اینان نیز کمتر از "شهیدان" نیست ...

چرا که آنها، یک بار "شهید" شدند ...

اما هر یک از اینـــــان ... روزی هزاران بار "شهید" میشوند ...

 

[ جمعه 25 اسفند 1391برچسب:شهيد,شهدا,جانباز,ارزش,دل خوشي هام,

] [ 21:36 ] [ طلبه ]

[ ]

سالگرد سردار حاج عباس كريمي
افسران - سالگرد شهادت حاج "عباس کریمی" فرمانده لشکر 27 محمدرسول ‏اللَّه(ص)

خلاصه اي از زندگي نامه اين شهيد در ادامه مطلب


ادامه مطلب

[ چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:سالگرد,شهيد,سردار,حاج,عباس كريمي,زندگي نامه,

] [ 20:30 ] [ طلبه ]

[ ]

سالگرد عمليات بدر

سلام عليكم

سالگرد عمليات بدر هستش

اطلاعاتي در مورد اين عمليات براتون پيدا كردم كه مطالعه بفرماين از اينجا

و فايل صوتي هر چند قديمي ولي ماندگار براتون بارگذاري كردم كه ميتونين از اينجا استفاده كنين

و سرداران اين عمليات:

[ دو شنبه 21 اسفند 1391برچسب:سالگرد عمليات بدر,شهدا,شهيد,باكري,برونسي,عكس,

] [ 22:12 ] [ طلبه ]

[ ]

مثل خاك

 

 

 

 

 

 

آمدی و مثل هر روز به تک تک چادرها سر زدی و آبریزگاهها را نظافت کردی و ظرف های مانده را تمیز کردی و دستی به روی چادرها کشیدی و بی آنکه سایه هیچ نگاهی را بر خود سنگین ببینی دوباره رفتی اما در طول این همه روز نگاهی ظریف همیشه ترا می پایید. بی آنکه یک بار هم از تو بپرسد: از کدام واحدی و یا از کدام شهر اعزام شده ای؟
این قصه هر روزت بود که آرام می آمدی و آرام می رفتی مثل کسی که نمی خواهد دیگران را با سر و صدایش بیدار کند و او همچنان ترا می نگریست تا اینکه یک روز تو نیامدی. صبح شده بود آبریزگاهها، ظرفها و پتوها دست نخورده، باقی مانده بودند و آن چشم منتظر، همچنان به دنبال تو می گشت، تمام اردوگاه را زیر پا گذاشت اما خبری از تو نبود برای کاری به ستاد لشکر آمدو تو در جمعی از رزمندگان مشغول گپ زدن بودی. او جلو می آید و می گوید: برادر چرا امروز به چادرها نیامدی؟ و تو فقط لبخندی زدی و گفتی: چشم، از فردا به موقع می آیم. دوستانت از او می پرسند: برای چه کاری باید بیاید؟ و او می گوید: ایشان هر روز می آمد آبریزگاهها را تمیز می کرد ظرفها را می شست و پتوها را جمع و جور می کرد اما امروز ندیدم بیاید. دوستانت عصبانی می شوند و به او پرخاش می کنند که: می دانی چه می گویی؟ و او متعجب و هراسان گویی به چشمهایش شک می کند و م یگوید: والله خودش بود، دروغ نمی گویم. به او تشر می زنند که: اصلا می دانی او کیست؟ و او با تعجب می گوید: نه
دوستانت می گویند: او فرمانده لشکر حاج اسماعیل دقایقی است. و تو که اکنون رازت برملا شده است در مقابل چشمهای گرد شده او فقط لبخند می زنی...

 

افسران - مثل خاک

[ دو شنبه 21 اسفند 1391برچسب:عكس,خاطره,شهدا,شهيد,حاج,اسماعيل,دقايقي,فرمانده,لشكر,دل,خوش,دل خوشي هام,

] [ 1:13 ] [ طلبه ]

[ ]

من در این عملیات شهید می‌شوم...

«من در این عملیات شهید می‌شوم

 

دائم البکاء بود... حالت استغاثه در او بیشتر شده بود و یک لحظه آرام و قرار نداشت. از روزی که عملیات کربلای 4 شروع شده بود، انگار گمشده‌ای داشت و حال و هوایش با عملیات‌های دیگر، فرق داشت. بچه‌های لشگر خیلی به او وابسته بودند؛ کوچک‌ترین فکر در مورد شهادت یا حتی مجروحیتش را به ذهن راه نمی‌دادیم...

داشتیم از قرارگاه خاتم به طرف خط می‌رفتیم. حاج حسین شروع کرد به درد دل؛ یاد شهدا، روزهای اول انقلاب، محمدیه و لحظه‌های مختلف و حساس جنگ، دوستان از دست رفته... با حال خوشی حرف می‌زد و گریه می‌کرد.

 

وارد سنگر شدیم؛ خسته بود، خیلی... وسط سنگر، به پهلوی راست دراز کشید و سرش را روی کتف بی‌دستش گذاشت. شعاعی از نور آفتاب، به چهره‌ی حاجی می‌تابید. حال خوشی داشت... پس از کمی سکوت ‌گفت: «من در این عملیات شهید می‌شوم

دلم لرزید، بیش از همیشه به او احساس نزدیکی می‌کردم. به شوخی پرسیدم: «اگر شهید شدی، اسم پسرت را چه بگذاریم؟»

ـ مهدی!

- رسم بر این است که اسم پدر را روی پسر می‌گذارند؛ حتمن اسم او را حسین خواهند گذاشت!

اشک چشمانش بر چهره‌ی بی‌قرارش می‌بارید. بیتاب بود... لبخندی همراه اشک چشمانش شد و گفت: «دوست دارم اسم پسر من مهدی باشد

آهی کشید، به سقف سنگر خیره شد و زیر لب چند بار نام مقدس مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را زمزمه کرد و گفت: «یادت می‌آید با بچه‌های چزابه توی سوسنگرد دعای عهد می‌خواندیم؟ همه‌ی آنها رفتند پیش خدای خودشان. حالا وقت رفتن است، ماندن برای من کافی است...»

رفت به خط مقدم کربلای 5 و خاک شلمچه شاهد بود که چگونه در برابر دیدگان مهدی فاطمه سلام الله علیهما، رجز می‌خواند و انقلاب می‌کرد... با هر موجی که می‌زد، دل لشکر با او فراز و فرود داشت... غباری چهره‌اش را دربرگرفته بود، تشنه بود...

 

دندان‌هایش را شکسته بودند، استخوان‌های سینه‌اش خرد شده بود... اما بودند یارانی که پیکرش را با گلاب بشویند. همه جا فریاد بلند بود: «وای حسین کشته شد...»

 

جان‌ها فدای غربت پسر فاطمه...

بازنشر از وبلاگ هم قدم راوي

[ دو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:شهيد,حاج,حسين,خرازي,شهدا,عكس,خاطره,زندگي,نامه,,

] [ 23:46 ] [ طلبه ]

[ ]

تـو را بـه خـدا دیگـر نامـه ننـویس . .

تـو را بـه خـدا دیگـر نامـه ننـویس . .
__________________________

سلام

الان طلائیـه ام .

تـو را به خـدا دیگـر نامـه ننویس .

نپرس چــرا، كـه بغضــم مـی‌تـركـد .

مـن و مـا مـی‌جنگیـم تـا خـدایــی‌تـریـن آسمـان جهـان مـال تـو باشـد.


مـادر! برایـم دعـا كـن، برای دلتــــ دعـا می‌كنـــم . . .

___

متن: از دستـــ نوشتـه هاى شهـدا

[ یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:عكس,خاطره,شهدا,شهيد,دل,خوشي,,

] [ 23:9 ] [ طلبه ]

[ ]

سابقه نداشت بیش تر از صد کیلومتر سرعت بگیرد...

بهمون گفت « من تند تر می رم، شما پشت سرم بیاین .»

تعجب کرده بودیم. سابقه نداشت بیش تر از صد کیلومتر سرعت بگیرد.

غروب نشده ، رسیدیم گیلان غرب. جلوی مسجدی ایستاد. ماهم پشت سرش.

نماز که خواندیم سریع آمدیم بیرون داشتیم تند تند پوتین هامان را می بستیم که زود راه بیفتیم .

گفت « کجا با این عجله ؟ می خواستیم به نماز جماعت برسیم که رسیدیم.»

[ دو شنبه 7 اسفند 1391برچسب:عكس,خاطره,شهدا,شهيد,مهدي,باكري,نماز,جماعت,سرعت,كيلومتر,دل,خوشي,,

] [ 11:59 ] [ طلبه ]

[ ]

آهاي ساحل اروند...


آهای ساحل ارونـــد ! بی قرار توأم
و از تو دورم و انگار در کنار توأم

دلم به یاد تو بی تاب می شود گاهی
چنان که قند به دل آب می شود گاهی !

به این عوام بگو : خاص ها کجا رفتند ؟
نهنگ های تو ــ غواص ها ــ کجا رفتند ؟

بگو گلاب بپاشند ؛ وقت عید آمد
شهید تازه ای از «پاسگاه زید» آمد

آهای ساحل ارونــد رود ! حق یارت
به خون پاک شهیدان ؛ خدا نگهدارت

[ شنبه 5 اسفند 1391برچسب:شهدا,اروند,غواص,شهيد,رود,شعر,عكس,,

] [ 16:59 ] [ طلبه ]

[ ]

گردان حنظله...
امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم 
آب و نان را جیره بندی کرده ایم 
عطش همه را هلاک کرده 
حالا همه با شهدا در کنار هم در انتهای کانال خوابیده ایم
دیگر کسی تشنه نیست و امیدوارند به دست سیدالشهداء سیراب شوند.

{یادداشت یکی از شهدای گردان حنظله لشگر 27 محمد رسول الله (ص) که در کانال منطقه عملیاتی فکه در حین تفحص بدست آمده است}
 

 

[ سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:شهيد,شهدا,تشنه,شهادت,خاطره,فكه,كانال,جنوب,دل خوشي هام,,

] [ 22:34 ] [ طلبه ]

[ ]

اي شهيد

شهدا زنده اند ...

 


ای شهید

---------ای آنکه بر کرانه ی ازلی

----------------------------------و ابدی وجود برنشسته ای!


دستی برآر و ما

----------------قبرستان نشینان عادات سخیف را

---------------------------------------------------نیز از این منجلاب بیرون کش...

[ جمعه 27 بهمن 1391برچسب:شهيد,منجلاب,قبرستان,زنده,شهدا,عكس,دكتر,مرتضي,آويني,,

] [ 22:26 ] [ طلبه ]

[ ]

خدايا....

خــــدایا

دلم هوس یک نماز دو نفره کرده است ...

فقط من باشم و تو !!!!!

[ سه شنبه 24 بهمن 1391برچسب:نماز,شهيد,خدا,من,تو,

] [ 1:3 ] [ طلبه ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه